رایگان ها اطراف ما هستند، کافیست آنها را در فری پدیا جستجو کنیم…
در فری پدیا کالا ها و خدمات رایگانی را میبینید که معمولا باید برای آنها هزینه کرد!
رایگان ها اطراف ما هستند، کافیست آنها را در فری پدیا جستجو کنیم…
در فری پدیا کالا ها و خدمات رایگانی را میبینید که معمولا باید برای آنها هزینه کرد!
مدت هاست که قرعه کشی و اهدای جایزه به طور تصادفی و شانسی به عنوان یکی از ساده ترین راه های بازاریابی مطرح شده است. در بعضی از قرعه کشی ها به افراد در ازای خرید بیشتر یا مثلا معرفی دوستان خود، امتیاز بیشتری داده می شود. اما با وجود قرعه کشی های بزرگ بسیاری که تاکنون انجام شده است در اطرافیان خود کمتر کسانی را میبینیم که جایزه بزرگ و با ارزشی برنده شده باشند. شاید اگر تعداد قرعه کشی های انجام شده در 30 سال اخیر را جمع بزنیم و تقسیم بر میانگین جمعیت کشور کنیم و حتی احتمل مخفی کردن نتیجه قرعه کشی از طرف فرد برنده را هم در نظر بگیریم باز هم باید هرکدام از ما حداقل یک نفر را در اطراف خود بشناسیم که چیزی برنده شده باشد اما شما بهتر می دانید که به جز موارد معدودی، اغلب چنین نیست.
اما اینبار در فری پدیا یک قرعه کشی کاملا واقعی و منطقی، آن هم فقط برای یک نفر و به مبلغ پانصد میلیون تومان !!! معرفی می کنیم. در ادامه توضیح داده می شود که چرا این قرعه کشی منطقی است. پس تا انتهای مطلب را مطالعه کنید!
قدیر عیدی زاده نویسنده کتاب دختران بخوانند در نظر گرفته مبلغی از فروش هر جلد از این کتاب را به این قرعه کشی اختصاص دهد، بنابراین در زمان درج این مطلب از هر جلد کتاب که قیمت پشت جلد آن 14500 تومان است، 1000 تومان برای قرعه کشی ذخیره می شود و بنابراین پس از به فروش رسیدن پانصد هزار جلد از این کتاب مبلغ پانصد میلیون تومان به قرعه کشی اختصاص خواهد یافت و ضمن داشتن اطلاعات تماس افرادی که کتاب را تهیه نموده اند، قرعه کشی برگزار می شود. البته در سایت نویسنده توضیحات کامل تری ارائه شده که در انتهای مطلب لینک این سایت قرار داده شده است.
نکته ی دیگر اینکه پس از خرید، ارسال کتاب دختران بخوانند کاملا رایگان انجام می شود و تنها هزینه پشت جلد کتاب دریافت می گردد. همچنین با توجه به قیمت کتاب مشخص است که ارسال رایگان منصفانه انجام می شود و هزینه اضافی بابت ارسال به هزینه کتاب اضافه نشده و.در واقع با کاهش توقع نویسنده، هزینه ارسال از سود فروش تامین شده است. البته پر واضح است که به هر حال هزینه های موجود میبایست به نوعی تامین شود و در این خصوص یادآور می شویم که علاوه بر کیفیت کتاب، قرعه کشی با چنین رقم قابل توجه و ارسال رایگان بهترین تبلیغ جهت شناخته شدن و ایجاد استقبال از این کتاب و سایر کتب این نویسنده می باشد بنابراین در نهایت هزینه های انجام شده جبران خواهد شد.
از طرفی به همین دلیل که هزینه قرعه کشی از فروش کتاب تامین می شود، زمان برگزاری قرعه کشی به اتمام فروش 500000 جلد کتاب بستگی دارد و ممکن است حتی چند سالی طول بکشد. به همین دلیل ما در فری پدیا بعنوان سایت جامع معرفی رایگان ها به طور رایگان این سایت را معرفی کرده ایم تا به این روند سالم بازاریابی و همچنین به سرانجام رسیدن سریع تر این قرعه کشی جداب و این حرکت فرهنگی کمک کرده باشیم.
همچنین لازم بذکر است که این کتاب یکی از مجموعه هفت جلدی “آنچه همه باید بدانند” نوشته ی قدیر عیدی زاده است که در سایت ایشون اشاره شده برای هریک از این کتاب ها میز یک قرعه کشی به طریق مشابه انجام خواهد شد.
بخشهایی از کتاب «دختران بخوانند»
نویسنده: قدیر عیدیزاده
… روز بعد دوباره به دفتر آمد، طبق معمول سر من از کار شلوغ بود، با تلفن مشغول صحبت بودم که دیدم از کیفش یک شاخه گل خارج کرد، آنرا مقابل من گذاشت، خسته نباشید گفت و بلافاصله رفت، چند روز این کار را تکرار کرد و در ضمن آنروزها هم خیلی خوش پوش و مرتب و خوشآیند به سرکار میآمد.
یکی از روزها که به دفتر آمد و میخواست طبق معمول چند روز گذشته، گل را روی میزم بگذارد و خسته نباشید گویان خارج شود، با اشاره گفتم بماند تا تلفنم را تمام کنم، منتظر ماند، تلفنم را که قطع کردم به او گفتم از گلها خیلی ممنونم؛ ولی میخواهم بدانم تکرار این کار به چه دلیل است، با لبخندی بسیار مودبانه سرش را پایین انداخت و گفت مربوط به صحبتی است که با شما دارم.
گفتم، منظورت کدام صحبت است؟ در همین لحظه دوباره تلفن دفتر به صدا درآمد، با اشارهای شیرین و مظلومانه به من گفت، میبینید؟ شما اصلا وقت ندارید که من بتوانم حرفم را بزنم، این را گفت و رفت.
فردای آنروز گل ُرز بسیار زیبایی را به همراه پاکت کوچکی به روی میزم گذاشت و با لبخند همیشگی و محترمانهاش به من خسته نباشید گفت و رفت، خیلی کنجکاو بودم که داخل پاکت چه نامهای است، تلفنم که تمام شد، بلافاصله پاکت را بازکردم، با خط بسیار زیبایی خواهش کرده بود، به دلیل اینکه در محل کار، من وقتی برای صحبت ندارم، در زمان صرف نهار به رستورانی که بالاتر از محل شرکت هست بروم.
در ابتدا کمی جا خوردم، با فکر اینکه حتما یک بحث کاری است خودم را متقاعد کردم که این ملاقات اشکالی نخواهد داشت، بخصوص با گلهای زیبا و رفتار بسیار مودبانه چند روز گذشته او، پاسخ منفی به این دعوت، کار آسانی نبود.
برای زمان صرف نهار، برنامه ریزی کردم تا بتوانم به رستوران محل قرار بروم، وقتی به رستوران رسیدم، او را دیدم که با لباسی شیک و یک جعبهٔ زیبا از گلهای رُز در آنجا منتظر است، نزدیک رفتم و از دعوتش تشکر کردم، به او گفتم خب، حالا با خیال راحت میتوانی صحبت کنی،…..
Some parts of the book: girls should read
Written by: Qadir Eydizadeh
Translated by: Milad Abdolmajid
The next day, when he came to my office, I was really busy as usual. While I was talking on the phone, I saw him, taking a bunch of flower out of his pocket. He put it on my desk, smiled and then immediately went away. He did the same thing for a few days, when he dressed up.
Once, when he came to my office to put flowers on my desk, I pointed him to stay, so I finished my phone call; as a result, he waited around. When I hanged the phone, I thanked him for the flowers; later on, I asked him the reason. He smiled politely and said: it related to the speech that I would like to have with you
I asked him, “What he meant”. The phone rang. He said politely: You have no time to speak with me; then, he immediately left my office
The next day, he brought me a very beautiful red rose with a small envelope; he smiled; then, he left. I was really curious to know the contents of the envelope. I quickly opened it when I hanged the phone. In a well-written letter, he had asked me to meet him in the restaurant close to our office during the lunch break since I had no enough time
I was really astonished at first; then, I thought. “It would be an official meeting”. I was managed to put myself together due to his courteous behaviors. Refusing his invitation was not easy at all
I had planned to be on time for the meeting in the restaurant. When I got there, I saw him dressed up with a bunch of beautiful red roses waiting for me. I approached and thanked him for his invitation. I told him” you could freely talk to me
بخش دیگری از کتاب «دختران بخوانند»
نویسنده: قدیر عیدیزاده
…
آماده باشید
شما به زودی ازدواج می کنید!
آماده باشید، شما به زودی ازدواج می کنید؛ چون این کتاب را برای مطالعه انتخاب نموده اید و این، نشان از آن دارد که شما حتما قصد ِ ازدواج دارید، آن هم از طریق ِمطالعه و پیدا نمودن یک راه اصولی.
بنابراین به شما نوید می دهم که هیچ اشکالی ندارد، حتی اگر تجربیات تلخ و شکست های پی در پی را تجربه نموده اید؛ شما با مطالعۀ دقیق این کتاب، این بار اشتباه نمی کنید و همسر دلخواهتان را می یابید؛ قول می دهم؛ شما به زودی ازدواجی مناسب خواهید داشت.
اشتباه نشود، ازدواج امری بسیار عجیب، سخت و ناممکن نیست که برای محقق شدن ِآن باید لباس جنگ پوشید؛ یادآور می شوم که ازدواج، فرآیندی لطیف، انسانی و روال ِ کاملا طبیعی و شیرین در زندگی ماست که در امتداد ِ رشدکودکی، نوجوانی و جوانی ِ ما، حالا دیگر نوبت ِ ازدواج فرا رسیده است.
ما با هم، تمام موانع و مشکلات ِ موجود برای انتخاب ِصحیح ِ همسر را شناسایی نموده، پس از حل آن موارد، آنها را پشت سر می گذاریم و با یک درک ِ دُرست از موقعیت های پیش آمده، به بهترین شکل از آنها بهره می بریم.
دوست ِ بازیگری دارم که وقتی بر روی صحنۀ تئاتر شهر رُم، هنر نمایی می کند، بسیاری از تماشاگران، محو بازی و ویژگی های او می شوند، طبیعی است که بعضی مواقع پیش می آید تماشاگری از جنس مخالف در کمال ادب، با ظاهری محترم و بسیار شرافتمندانه، سعی به برقراری ارتباط با وی می کند؛ اما دوست بازیگر من، بدون درنگ و حتی لحظه ای فکر، شخص علاقه مند شده را، به تُندی از خود می راند، وقتی دلیل این رفتارش را از او جویا می شوم، اظهار می کند:
«او تنها یک تماشاگر است که فقط از دیدن ِشرایط ظاهری من بر روی صحنه، از خود واکنش نشان داده؛ او که ویژگی های شخصیت مرا نمی شناسد؛ بنابراین، این آشنایی، هیچ اساس استواری ندارد؛ و دلایلی از این دست را بهانه می کند تا با شخص ِ خواستگار ملاقات ننماید.
این ماجرا را نقل کردم که در این جا یکی از پیشنهادهای کتاب را به شما ارائه کنم.
در ِ خانۀ خود را به روی هیچ خواستگاری نبندید.
روزی خانم ِمیانسال ِمحترمی، وارد دفتر ِ مشاوره شد و گریه کنان کمک میخواست. او اینچنین اظهار می کرد:
از وقتی که دخترم، فارغ التحصیل ِ دانشگاه شده برای ورود ِخواستگار به خانه، شرایط فراوانی می گذارد و مانع ورود خواستگارانی است که به ما مراجعه می کنند؛ این در حالی است که خودش هم شخص ِخاصی را در نظر ندارد، ما برایش بسیار نگرانیم چون دارد از سن ِازدواجش می گذرد.
توجه!
اگر شما بخواهید از دختر ِاین خانم ِمیانسال سؤالی داشته باشید، مهم ترین سؤال تان چه خواهد بود؟
Some parts of the book: girls should read
Get ready
You will soon marry
Get ready. You will soon marry since you have chosen the book to read, so it shows that you intend to marry. You want to marry through studying and coming up with workable ideas
Let me tell you something. It is ok if you have experienced lots of bad things. You will no longer make the same mistakes; as a result, you will find your ideal husband I will give you my word that you are going to have a good marriage very early.
Do not get frustrated; marriage is not hard, strange, or even impossible. You do not need to fight to make it happen. I remind you that marriage is an elegant process It is a natural and pleasant event that we have been waiting for it tohappen from our childhood.
We will locate the problems and the impediments of finding the right husband; then, after solving the problems, we will forget them. If we are not managed to solve the problems, at least we have a better perception of the things that happen to us
I have a friend who is an actress. When she plays in the theaters in Rome, a large number of her audiences are amazed at her appearance and her play. It is totally natural that sometimes some of her audiences politely try to make friend with her, but she immediately and aggressively turns them down. When I asked her the reason, she replied
“They are ordinary people who like me based on what they see on the stage and my appearance, so the friendship can have no basis”. She comes up with some meaningless reasons to refuse them
I point the story above to present you one of the offers in the book. (Never turn your wooers down thoughtlessly). once, a venerable middle-aged woman came to myoffice. As she was crying, she asked me for help
Since my daughter has been graduated from university, she has set lots of severe conditions for the wooers who would like to come to our house to woo. Her conditions made it hard for the wooers to woo her. She loves no one, and she is aging. These factors have worried us
Attention
If you would like to ask a question from the girl in the story, what would you ask
بخشهایی از کتاب «دختران بخوانند»
نویسنده: قدیر عیدیزاده
… تمام تصاویری که از ازدواج، همسر و زندگی زناشویی در ذهنم پرورانده بودم،ویران شده بود.
کم کم نگرانی و اضطراب به سُراغم میآمد، بعضی شبها کابوس میدیدم، رفتار ناصر بکلی تغییری منفی پیدا کرده بود و این بیشتر مرا میترساند، هنوز رسما از من خواستگاری نشده بود، ما هنوز مراسم و جشن عروسی برگزار نکرده بودیم،
و در همان مقطع متاسفانه احساس کردم که دارم مادر میشوم.
این خبر برای پدر و مادرم بسیار نگران کننده بود، با خوشحالی خبر مادر شدنم رابه ناصر دادم، در کمال ناباوری و بُهت، فریادهای رعدگونهاش تمام رویاهای باقیمانده ذهن مرا نابود کرد، باور کردنی نبود، ناصر به شدت تغییر شخصیت داده بود،
اصلا او را نمیشناختم،
یک روزدر غیاب پدر و مادرم، در اعتراض به مادر شدنم، من را به شدت کتک زد.
روز وحشتناکی بود و در حقیقت این…….
بقیه این دو ماجرای واقعی و داستانهای دیگر را در کتاب «دختران بخوانند» دنبال کنید.
Some parts of the book: girls should read
All the images that I had in my mind about married life were ruined. I began to feel anxious and depressed in the course of time. I had nightmares some nights. Naser misbehaved, and it scared me a lot. He had not wooed me yet, and we had not held any wedding ceremonies; meanwhile I was pregnant
It was really bothersome for my parents. I happily told Nasser that I was pregnant. Unbelievably his loud yell ruined all my dreams. Naser had deeply changed his behaviors. I did not know him at all.
Once, in the absence of my parents, he thrashed me. It was a horrible day
…….
You can read the rest of these true-life stories in the book
پست قبلی
بازگردانی رمز عبور
یک کلمه عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.